ناگهان

ساخت وبلاگ

ناگهان بُغضی از درون‌ام برمی‌خیزد و گلوی‌ام را می‌فشارد

ناگهان نوشته‌ام را ناتمام می‌گذارم و از جا می‌پرم

ناگهان در سرسرای هُتلی، خواب می‌بینم

ناگهان درختی در پیاده‌رو به پیشانی‌ام می‌خورد

ناگهان گرگ نومید و خشم‌گین و گرسنه رو به ماه زوزه می‌کشد

ناگهان ستاره‌ها روی تاب باغچه‌‌ای فرود می‌آیند و تاب می‌خورند

ناگهان مُرده‌ام را در گور می‌بینم

ناگهان در مغزم آفتابی مه‌آلود

ناگهان به روزی که آغاز کرده‌ام چنان چنگ می‌اندازم که گویی هرگز پایان نخواهد یافت

و هر بار تویی که پیش چشم‌ام می‌آیی.

#ناظم حکمت

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۲ساعت   توسط ...::: افشین :::...  | 

...::: آهود :::......
ما را در سایت ...::: آهود :::... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahoodo بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:52